محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

یه آخر هفته خوب تو دشت بهشت

د ختر عزیزم محدثه جونی آخر این هفته که گذشت  بابا جون یه ویلا خوب تو دشت بهشت کرج رزرو کرد که به اتفاق دایی جون و همکارش و همکار بابا با خانواده هاشون رفتیم که خیلی خوب بود و خوش گذشت مخصوصا به شما بچه ها از پنج شنبه رفتیم تا جمعه شب برگشتیم. اینم چند تا عکس  قربون دستات برم مامان که داری داداشت و تاب میدی اینم یه عکس دسته جمعی بابچه ها عزیز دلم ایشالله همیشه شاد باشی و از ته دل بخندی ...
20 مرداد 1397

قم و جمکران

دختر عزیزم محدثه جونی  11مرداد97 من و شما و بابا جون و داداشی به همراه مامانجون و بابا حاجی به قم وجمکران رفتیم برای زیارت.بابا محمود یه جای خوب هم یه شب رزرو کرد تا اونجا اذیت نشیم یه سفر یه روزه خیلی خوب بود و کلی خوش گذشت. و اما جمکران قربونت برم دخترم که عاشق داداشتی و همش بغلش میکنی ...
13 مرداد 1397

واکسن شش سالگی

دختر نازم محدثه جونی برای زدن واکسن شش سالگی من بیشتر از شما استرس داشتم روزی که میخواستیم بریم واکسن بزنیم مامانجون زنگ زد و گفت منم میام  مامانجون امد و آژانس گرفتیم و رفتیم خلاصه همین که خانم پرستاره داشت قد و وزنت و میگرفت یهو بابا محمود زنگ زد گفت واکسن و زدید منم گفتم نه هنوز فعلا داریم کاراشو انجام میدیم که گفت به خانم پرستاره بگو نزنه تا منم برسم.بابا جون از اداره داشت میامد بخاطر اینکه موقع زدن واکسن کنارت باشه خلاصه منتظر موندیم تا بابایی امد و رفتیم تو و شما رو پا بابا محمود نشستی و واکسنتو زدی که انگار خیلی درد داشت و یکم گریه کردی و خودتو برای بابات لوس کردی.اما مامانی امان از بعد واکس تا سه روز تب کردی و دست درد شد...
2 مرداد 1397
1